سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم رب الشهدا

 

به نام آنهایی که جز استخان هایشان چیزی از جسمشان نماند...

اما عظمت،شکوه،غیرت و روحشان سر تا سر عالم را فرا گرفته است...

و باز هم همان جمله همیشگی:

شهدا شرمنده ایم...

 

پ.ن:بار دیگر شروع به نوشتن میکنم،اینبار متفاوت تر از همیشه...

نویسنده:دلتنگ...( :

کپی مطالب ویا حتی قسمتی از آن بدون ذکر منبع با ذکر صلوات آزاد است...







تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 96/4/21 | 5:2 عصر | نویسنده : Anti Israel | نظرات ()

بسم رب الشهدا

 

به نام آنهایی که جز استخان هایشان چیزی از جسمشان نماند...

اما عظمت،شکوه،غیرت و روحشان سر تا سر عالم را فرا گرفته است...

و باز هم همان جمله همیشگی:

شهدا شرمنده ایم...

 

پ.ن:بار دیگر شروع به نوشتن میکنم،اینبار متفاوت تر از همیشه...

نویسنده:دلتنگ...( :

کپی مطالب ویا حتی قسمتی از آن بدون ذکر منبع با ذکر صلوات آزاد است...

 

 







تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 96/4/21 | 4:25 عصر | نویسنده : Anti Israel | نظرات ()

- پول خوبی میدن که میرن!
-اینا برای چی میرن از حکومت اسد دفاع کنن؟
- جنگیدن راه حل ماجرا نیست!
- ما از دیکتاتور حمایت کنیم یعنی؟!

داعش تمام شد جانِ برادر!
این حرف ها را حتما تو هم شنیده بودی. خبر داشتی از آنها، می دانستی و وسائلت را جمع و جور کردی، می دانستی و دلبند کوچکت را بوسیدی و سعی میکردی که وقت خداحافظی با همسر مهربانت اشک نریزی، مبادا دلش بلرزد... یادت هست؟ قدم به خیابان گذاشتی و دکه ى روزنامه فروشی محل، غوغای تیترهای درشت و مقاله های تند و تیز علیه قدم های تو بود اما تو وسط صدای بازی و خنده کودکان در پارک، زمزمه می کردی: مبادا دلشان بلرزد. .
شاید ته دلت به آنها حق میدادی، روزگار فرق کرده بود، دیگر نه موشکی خواب مردم را به هم میریخت و نه هرروز جوان رشیدی روی دوش مردم شهر تشییع می شد.
تو می رفتی و همسر مهربانت نمیدانست اگر روی خاک بیافتی، اصلا پیکرت باز خواهد گشت؟ و اگر بازگردی سر در بدن داری یا نه.
تو اما قدم هایت را محکم تر برمیداشتی سمت جایی که خطرناک ترین و درنده ترین جانداران تاریخ مشغول سخت ترین جنایت ها بودند.

آری جانِ برادر!
تو برای این خاک، قدم در سرزمینی گذاشتی که نامش ایران نبود، آن هم در روزگار زخم زبان ها.
در روزگاری که تصمیم گیران حقوق بشر دنیا، تو را بخاطر نگرانی ات برای جان کودکان منطقه، ملامت می کردند،  تو در همان سنگر خاکی و محقر، به همراه بهترین جوانان ایران و افغانستان و سوریه و لبنان و پاکستان و عراق، حقیقی ترین شورای حقوق بشر دنیا را تشکیل دادی و نگذاشتی صدای گلوله، خواب از چشم کودکان این منطقه ببرد.

تو رفتی و کار داعش را تمام کردی.
رفتی و نگذاشتی صدای ماشین کشتار بدترین موجودات تاریخ بشریت، به گوش ما برسد.
مبادا دل کسی بلرزد...
تو رفتی و حالا از وسط آسمان زینبیه، داری به ما گرفتاران عصر آهن و دود نگاه میکنی، که مانده ایم بین همان تیترها و مقاله های تند و تیز...

اما تو ای عزیزخدا!
از همان آسمان
مواظب باش
دل ما هم نلرزد...

دلتنگ...

التماس دعای فرج

یازهرا سلام الله علیه






تاریخ : شنبه 96/9/11 | 7:42 عصر | نویسنده : Anti Israel | نظرات ()

بِسْمِ اللّ?ه الَرحم?نِ الرَحیمْ

‍ امروز داشتم به اسم "شهید گمنام" ف?ر می?ردم...

 

#شهید_گمنام...

یعنے ی? قبر ساده ?ہ فقط رویش نوشتند: فرزند روح الله...

 

یعنے ی? قبر کوچک ?ه داخلش ی? قهرمان پا? خوابیده اما بے نام...

 

شهید گمنام یعنی قبر خا? گرفته و بے رنگ و لعاب...

شهید گمنام یعنے مادر...

مادرے ?ہ سر هر چهار هزار قبر گمنام گلزار را طے می?ند بہ امید این?ه ی?ے از آنها پسرش باشد...

 

شهید گمنام یعنے بغض...

 

یعنے ی? پسر جوان ?ه ?لے آرزو داشت...

ولے نشد...

نشد ?ه به هیچ ?دامشان برسد...

ی?روز رفت 

و دیگر برنگشت...

وقتی هم ?ه برگشت شد گمنام...

شد شبیه مادرش زهرا"سلام الله"...

 

دست نوشته:دلتنگ...( :

 

 

 

وقتےاز ?نار قبر شهید گمنامے میشوے به این ف?ر ?ن 

?ه اون هم ی? جوان بود عین تو

فقط گمشده ست..

 

گمنامے یعنی درد...

دردے شیرین...

یعنے با عشق ی?ے شدن...

یعنے اثبات اینکه از همه چیزت براے معشوقت گذشتے...

اے کاش همه ے ما گمنام باشیم...

 

دنبـال شُهرتیم و پِی اسم و رسـم و نام

غافل از اینکه فاطمه(س) گمنام میخرد

 






تاریخ : دوشنبه 96/5/2 | 6:29 عصر | نویسنده : Anti Israel | نظرات ()
صفحه اصلی |        
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.